از تو گفتن
اميركيان عزيزم روز بروز شاهد رشد و پيشرفت هاي قشنگت هستم و چقدر لذت مي برم وقتي جلوم راه مي روي وقتي روي نوك پاهايت بلند مي شوي تا از روي كانتر آشپزخانه چيزي برداري و درنهايت بي اندازي روي سرت وقتي پتويت را روي سرت مي اندازي و بر ميداري مي گويي دا يعني دالي وقتي موقع شيطنت آنگونه نگاهم مي كني تا عكس العمل مرا ببيني وقتي كار بدي مي كني و مرا عصباني مي كني و به من نگاه كرده يك لبخند مي زني و سريع خنده ات را جمع مي كني تا ببيني من هم مي خندم يا نه و اين كار را چند بار انجام مي دهي تا دلم برايت ضعف رود و تورا در آغوش گرفته و ببوسمت گاهي اشك در چشمانم جمع مي شود وقتي به تو و روح پاك و جسم بهشتي ات مي انديشم و اشكم پر حجم تر مي شود وقتي تو را مرد...
نویسنده :
مروارید
12:25